سلام
ای کاش این معشوقه ی ما قبل از ?? خرداد به ما میگفت .....
شعری که نوشتم واقعا خیلی به ماجرای ما میخوره
ولی این بار تفسیر نمیکنم که کسی بهم گیر نده اگه بخونید میفهمید که من چی میکشم.
لبت نه گوید و پیداست می گوید دلت آری
که این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری
دلت می آید آیا از زبانی این همه شیرین
تو تنها حرف تلخی را همیشه بر زبان آری
نمی رنجم اگر باور نداری عشق نابم را
که عاشق از عیار افتاده در این عصر عیاری
چه میپرسی ضمیر شعرهایم کیست . آن من
مبادا لحظه ای حتی مرا اینگونه پنداری
تو را چون آرزوهایم همیشه دوست خواهم داشت
به شرطی که مرا در آرزوی خویش نگذاری
چه زیبا میشود دنیا برای من اگر روزی
تو از آنی که هستی ای معما پرده برداری
چه فرقی میکند فریاد یا پژواک . جان من
چه من خود را بیازارم چه تو خود را بیازاری
صدایی از صدای عشق خوشتر نیست . حافظ گفت
اگر چه بر صدایش زخمها زد تیغ تاتاری